مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» گلستان سعدی به نثر روان و امروزی (بخش 2)

گلستان سعدی به نثر روان و امروزی (بخش 2)

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش دوم

حکایت دوم گلستان سعدی

در سیرت پادشاهان


»یکی از پادشاهان خراسان، سلطان محمود غزنوی را در خواب دید که تمام گوشت و پوست او ریخته بود و به خاک تبدیل شده بود بجز چشم هایش که همچنان سالم بود و در کاسه چشمش می چرخید

تمام معبران از تعبیر این خواب درمانده شدند بجز یک درویش که گفت : روحش هنوز نگران است چرا که اموالش دست دیگران است .

ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما


بسیارند انسان های مشهوری که به زیر خاک رفته اند و اما از هستی و اموال آنها هیچ نشانی روی زمین باقی نماند

کالبد و جسد انسان که به زیر خاک رفت ، آنقدر تجزیه و پوسیده می شود که حتی استخوان هایش هم به خاک تبدیل می شود

>نام فرخ و مبارک و خجسته انوشیروان(خسرو اول، پادشاه سلسانی) به خیر و خوبی زنده و پاینده است گرچه انوشیروان مرده و از بین رفته است

>ای انسان کار خیری انجام بده و عمرت را غنیمت بشمار

قبل از آنکه خبر بیاورند که فلان کس مرد و از بین رفت


حکایت سوم

در سیرت پادشاهان

شنیدم شاهزاده ای کوتاه قد و با اندام ریز روزگاری

می زیست و دو برادر درشت هیکل و بلندقد داشت .

روزی پادشاه با او به حقارت و کوچکی صحبت کرد و پسر از روی تیز هوشی متوجه این موضوع شد که پدر او را حقیر می بیند!

به پدرش گفت :ای پدر، کوتاه دانا و خردمند بهتر از قدبلند نادان است و هرکس که قدش بلندتر است ارزشش بیشتر نیست

گوسفند با کوچکی اش گوشتش حلال است و اما فیل با همه بزرگی گوشتش حرام است


شنیدم که روزی انسان لاغری از روی هوش و دانایی به انسان ابله و فربهی گفت : اسب عربی اگر لاغر و ضعیف هم باشد باز هم ارزشش بیشتر از یک طویله پر از الاغ است

پدر از این حرف ها خوشش آمد و خندید و درباریان نیز پسندیدند اما برادرانش به سختی عصبانی شدند .


تا زمانی که مرد حرف نزده باشد عیب و نقص و هنرش مخفی و پنهان است

فکر نکن که بیشه خالی است زیرا ممکن است پلنگ در آن کمین کرده باشد .

در همان روزها بود که دشمنی بزرگ برای شاه پیدا شد و هنگامی که دو لشکر مقابل یکدیگر لشکرکشی کردند

اولین نفری که اسب را برای جنگ به حرکت دراورد همان پسر بود

او گفت من آن نیستم که در روز جنگ فرار کنم بلکه اگر در میان خاک و خون سری بریده را ببینی ، آن سر من است

کسی که روز جنگ،میجنگد فقط با خون خودش بازی می کند و اما کسی که فرار میکند با خون یک لشکر بازی

می کند

اینها را که گفت به لشکر دشمن زد و چند فرمانده را کشت و بعد از پیروزی به نزد پادشاه بازگشت و گفت ای پادشاه که مرا حقیر کردی ، مبادا دیگر درشت اندام ها را بزرگ شماری

اسب لاغر اندام در روز جنگ بیشتر به کار می آید تا گاو فربه و چاق !

آورده اند که سپاه دشمن بی شمار بود و سپاه اینها اندک .

به همین دلیل به همین دلیل تعدادی از سربازان قصد فرار کردند.

 پسر به آنها گفتی ای مردان یا بجنگید یا لباس زنان را بپوشید. لشکریان این صحبت‌ها را که شنیدند به هیجان آمدند و به سپاه دشمن حمله کردند و بر دشمن پیروز شدند. پادشاه سر و چشم پسر رو بوسید و پس از مدتی او را ولیعهد خود کرد اما برادران به او حسادت کردند و در غذای او ریختند اما خواهرشان فهمید و غذا را بیرون ریخت پسر نیز آگاه شد و به برادران خود گفت محال است که هنرمندان بمیرند و بی هنران زنده بمانند

 پرنده خجسته و مبارک همای اگر بمیرد هیچ کس زیر سایه ی جغد شان نمی رود پادشاه نیز از این مسئله آگاه شد و دو پسر را تا حدی که شایسته و آنها بود گوشمالی کرد و مجازاتشان داد. سپس گوشه‌ای از سرزمین را به هر کدام از آنها داد اما بین آنها نزاع برخاست چرا گفته اند ده درویش می توانند در یک گلیم بخوابند اما دو پادشاه نمی‌توانند در یک اقلیم بمانند. اگر مرد خدا یک نان داشته باشد نسخه ای از آن را به دیگری می دهد اما اگر به پادشاهی یک اقلیم از اقلیم های هفتگانه را بدهید بازهم در طمع اقلیمی دیگر است.


امیدوارم از ای مطلب لذت برده باشید

باتشکر

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   ساخت وبلاگ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده